ویکتور گروئن: زندگی، آثار و اندیشههای معمار «مرکز خرید» مدرن
ویکتور گروئن (۱۹۰۳–۱۹۸۰) معمار و شهرساز اتریشی-آمریکایی است که بیش از هر چیز بهعنوان پیشگام ایده مرکز خرید مدرن شناخته میشود. او که زاده وین بود و بعدها به ایالات متحده مهاجرت کرد، طرح اولین مراکز خرید سرپوشیده و حومهای را ارائه داد و به «پدر مرکز خرید» شهرت یافت. گروئن همچنین در نوسازی و revitalization مراکز شهرها نقش داشت و طرحهای بدیعی برای پیادهراهسازی و احیای هستههای شهری ارائه کرد. این مقاله بهصورت جامع به زندگی شخصی و حرفهای ویکتور گروئن، ایدهها و انگیزههای اجتماعی او در طراحی مراکز خرید، پروژههای شاخصش (بهویژه نورثلند، ۱۹۵۴ و ساوثدیل، ۱۹۵۶)، مفهوم «قلب اجتماعی شهر» در آثار او، انحراف مراکز خرید از دیدگاه اولیه او و نقدهای تند خودش، فعالیتهای بینالمللی (از جمله مشارکت در طرح جامع تهران در دهه ۱۳۴۰ شمسی) و میراث ماندگار ویکتور گروئن در معماری و شهرسازی معاصر میپردازد. تمامی محورها با تکیه بر منابع معتبر و ارجاعات روشن بررسی خواهند شد.
از وین تا آمریکا: زندگی شخصی و مهاجرت
ویکتور دیوید گروئنباؤم (Victor David Gruenbaum) در سال ۱۹۰۳ در یک خانواده یهودی در شهر وین اتریش متولد شد. ویکتور گروئن در آکادمی هنرهای زیبای وین نزد استادانی چون پیتر بهرنس آموزش دید و در سال ۱۹۳۳ دفتر معماری خود را در وین تأسیس کرد. گروئن در کنار معماری، به اجرای نمایشهای کمدی کاباره نیز میپرداخت که نشان از روحیه خلاق او در جوانی داشت با وقوع الحاق اتریش به آلمان نازی (آنشلوس) در سال ۱۹۳۸ و اوجگیری یهودستیزی، گروئن مجبور به ترک وطن شد. او و همسرش با کمک دوستی که با لباس مبدل اساس آنها را تا فرودگاه رساند، ابتدا به زوریخ و سپس به لندن گریختند سرانجام در همان سال ۱۹۳۸، ویکتور گروئن در حالی به نیویورک رسید که «تنها ۸ دلار پول در جیب داشت و زبان انگلیسی هم نمیدانست».
ویکتور گروئن در آمریکا از شبکه مهاجران آلمانیزبان بهره برد و بهتدریج در طراحی فروشگاهها به شهرت رسید. یکی از اولین کارهای مهم ویکتور گروئن طراحی فروشگاه چرمفروشی «لودویگ لدرر» در خیابان پنجم نیویورک بود که با ورودی شبیه گذرگاه سرپوشیده، مشتریان را به داخل میکشاند و نوعی «تله مشتری» تازه در آمریکا بهشمار میرفت. موفقیت در طراحی ویترینها و مغازهها نام گروئن را در دنیای تجارت شهر نیویورک بر سر زبانها انداخت. او در سال ۱۹۴۱ به لسآنجلس نقلمکان کرد و در ۱۹۴۶ شرکت شخصی خود «ویکتور گروئن و همکاران» را بنیان گذاشت. این شرکت که معماران و متخصصانی از رشتههای مختلف را گرد هم میآورد، به سرعت رشد کرد و در اوج خود حدود ۳۰۰ کارمند داشت. گروئن پس از جنگ جهانی دوم تابعیت آمریکایی گرفت (۱۹۴۳) و فعالیت حرفهای خود را وقف حل مشکلات شهرهای مدرن و حومههای در حال گسترش نمود. همین دوران بود که ایدههای انقلابی او برای شکلدهی به فضاهای تجاری و شهری متولد شد.
شکلگیری ایده مرکز خرید سرپوشیده و انگیزهها
دهه ۱۹۵۰ در آمریکا عصر اوج حومهنشینی و اتومبیلمحوری بود. شهرها به اطراف گسترده میشدند و مراکز شهری سنتی دچار افت جمعیت و رونق اقتصادی بودند. گروئن که در وین با خیابانهای مملو از عابران، کافهها و مغازههای پرجنبوجوش بزرگ شده بود، فرهنگ حومههای خوابگاهی آمریکا را پوچ و ملالآور میدید. او معتقد بود گسترش بیرویه شهر به پیرامون، مردم را منزوی کرده و روح زندگی شهری را از بین میبرد. همچنین گروئن بهشدت با سلطه خودرو بر فضاهای شهری مخالف بود و حتی اتومبیلها را «تهدیدی همسنگ فاضلاب روباز برای جان و سلامتی انسان» میخواند. از دید او خیابانهای تجاری حومهای که دوطرفشان پارکینگ و تابلوی نئون بود، چیزی جز “avenues of horror” («معابر هولناک») نبودند.
در چنین بستری، ویکتور گروئن رؤیای ایجاد محیطی را در سر داشت که کیفیت زندگی شهری اروپایی را به دل حومههای آمریکا بیاورد. ایده او فراتر از ساختن «معبدهای مدرن مصرفگرایی» بود؛ گروئن میخواست فضاهایی بیافریند که حس اجتماع و زندگی عمومی را احیا کنند. او مراکز خرید حومهای را بهعنوان فضای سوم (third place) در کنار خانه و محلکار تصور میکرد؛ جایی برای گردهمایی و تعامل اجتماعی که «امکان مشارکت در زندگی مدنی مدرن را فراهم کند؛ نقشی که آگورای یونان باستان، بازارهای قرون وسطی و میدانهای شهرهای قدیم بر عهده داشتند». به بیان دیگر، مرکز خرید در اندیشه گروئن جایگزین میدان شهر در بافت جدید حومهای بود.
ویکتور گروئن برای تحقق این ایده، بر ایجاد مراکز چندمنظوره تأکید داشت؛ ترکیبی از فروشگاهها در کنار خدمات روزمره، امکانات فرهنگی و فضایی برای تفریح که همه در فاصله پیادهروی ساکنان باشد. او مخالف سرسخت مراکز خرید تکبعدی بود و باور داشت اگر مرکزی صرفاً بر مصرف بنا شود، به انزوای اجتماعی دامن میزند. در مقابل، وی خواهان برنامهریزی جامع و انسانمحور بود که نیازهای افراد (از خرید و سرگرمی تا امور اداری) را در یک مکان گرد آورد. از این رو، در طرحهای گروئن حضور عناصری مانند اداره پست، بانک، کتابخانه، مکانهای گردهمایی، فضای سبز، آثار هنری و حتی امکانات مذهبی یا آموزشی پیشبینی میشد. گروئن با الهام از پیادهراههای اروپایی، مراکزی را میخواست که مردم بتوانند در آن قدم بزنند، معاشرت کنند و احساس تعلق به یک جامعه محلی داشته باشند.
پروژههای شاخص: مراکز خرید Northland و Southdale
نخستین بستر تحقق ایدههای ویکتور گروئن در اوایل دهه ۱۹۵۰ فراهم شد. در این زمان، یک فروشگاه زنجیرهای بزرگ (هادسون) او را برای طراحی یک مرکز خرید عظیم در حومه دیترویت استخدام کرد. نتیجه، پروژه «نورثلند سنتر» (Northland Center) در شهرک ساوتفیلد میشیگان بود که در ۲۲ مارس ۱۹۵۴ افتتاح شد. نورثلند در زمان خود بزرگترین مرکز خرید جهان محسوب میشد و مطبوعات آن را چشمهای از آینده خرید آمریکا توصیف کردند. این مجموعه روباز (بدون سقف سرپوشیده) طراحی شده بود و فروشگاههایش به سمت بیرون (پارکینگها) باز میشدند. با این حال، گروئن کوشیده بود حالوهوای یک شهر کوچک را در آن بیافریند: میان فروشگاهها پیادهراههای عریض، میدانچهها و محوطههای پر از درخت و گل طراحی شده بود. در نورثلند یک اداره پست، یک بانک، سالنهای تجمع، آبنماها و آثار هنری تعبیه شده بود تا صرفاً فضای خرید نباشد و عملکرد مدنی هم داشته باشد. این جنبهها نشان میداد که گروئن به مرکز خرید به چشم قلب اجتماعی منطقه مینگریست. با این همه، نورثلند تناقضات عصر خود را نیز در دل داشت؛ مرکز خرید با یک اقیانوس پارکینگ احاطه شده بود و بسیاری آن را آغازی بر زوال مرکز شهر دیترویت دانستند، زیرا با انتقال تجارت به حومه، از رونق Downtown کاسته میشد.
موفقیت نورثلند، ویکتور گروئن را به چهرهای پیشرو در معماری نوین مراکز خرید تبدیل کرد، اما دستاورد بزرگتر او دو سال بعد در حومه مینیاپولیس رونمایی شد. «ساوثدیل سنتر» (Southdale Center) که در ایدینا (مینسوتا) ساخته شد، هنگام افتتاح در ۸ اکتبر ۱۹۵۶ عنوان اولین مرکز خرید کاملاً سرپوشیده و سرماشدهیشده جهان را به خود اختصاص داد. ساوثدیل در واقع نسخه تکاملیافتهتری از ایدههای گروئن بود: فضایی بسته و کنترلشده که فارغ از سرمای زمستان یا گرمای تابستان میتوان در آن چهار فصل سال را بهاری کرد. در قلب این مجموعه، یک باغچه بزرگ موسوم به «باغچه بهاری همیشگی» (Garden Court of Perpetual Spring) قرار داشت که در آن درختان و گیاهان سرسبز زیر نور طبیعی سقفشیشهای رشد میکردند. این باغچه داخلی حتی دارای یک قفس پرندگان دوطبقه با انواع پرندگان رنگارنگ بود که چهچه آنها در فضا میپیچید. در کنار این، آبنماها، مجسمههای هنری و یک کافه به سبک پیادهروهای شهری، محیط را از یک مرکز خرید معمولی کاملاً متمایز میکرد. برای نخستینبار، مردم میتوانستند در یک مرکز خرید «قدم بزنند»، روی نیمکت بنشینند و از مناظر لذت ببرند بیآنکه نگران آبوهوا باشند.
نمای داخلی باغچه و قفس پرندگان در مرکز خرید سرپوشیده ساوثدیل (ایدینا، مینesota) در سال ۱۹۵۶. طراحی ویکتور گروئن در این فضا، محیط مطبوع یک میدان شهر اروپایی را شبیهسازی میکرد؛ جایی که خانوادهها و عابران میتوانستند بهراحتی گردش کنند، بر روی نیمکتها استراحت کنند و از تماشای فروشگاهها و عناصر تزئینی لذت ببرند. وجود نور طبیعی، گیاهان و حتی پرندگان در این باغچه نشاندهنده تلاش گروئن برای پیوند زدن طبیعت و اجتماع در دل یک مرکز خرید تجاری بود. چنین ترکیبی، ساوثدیل را به الگویی الهامبخش برای صدها مرکز خرید بعدی تبدیل کرد.
ویکتور گروئن در طرح ابتدایی ساوثدیل حتی پا را فراتر گذاشته بود. او چشمانداز یک محله کامل حول مرکز خرید را در سر داشت: ساوثدیل قرار بود مرکز یک منطقه چندمنظوره باشد که دور تا دور آن را آپارتمانهای مسکونی، ساختمانهای اداری، یک مدرسه، یک کلیسا و یک دریاچه مصنوعی احاطه کند. خیابانها در آن طرح به صورت منحنی و ارگانیک پیرامون مرکز خرید طراحی شده بودند تا یک «محله عاری از زوال» (blight-proof neighborhood) آرمانی شکل گیرد. این ایده عملاً میخواست قلب تپنده یک شهر جدید را در حومه مینیاپولیس خلق کند. اما در عمل، سرمایهگذاران ساوثدیل به این رویا وفادار نماندند. شرکت توسعهدهنده (دیتون) پس از موفقیت مرکز خرید، زمینهای اطراف را برای کسب سود سریع به سازندگان خانههای ویلایی فروخت. نتیجه، چیزی شد که بعدها به تصویری آشنا در سراسر آمریکا بدل گشت: یک مرکز خرید در میان دریایی از پارکینگ، محصور در بزرگراهها و خانههای پراکنده حومهای. بدینترتیب، بسیاری از امکانات اجتماعی و مسکونی مورد نظر گروئن هرگز پیرامون ساوثدیل ساخته نشد و مرکز خرید بهصورت جزیرهای مجزا باقی ماند.
با این وجود، افتتاح ساوثدیل بهعنوان نخستین «Shopping Mall» واقعی، موجی از تقلید و ساخت مراکز مشابه را در پی داشت. تا سالها، ساوثدیل نماد پیشرفت در توسعه حومهها بود و حتی در فرهنگ عامه نیز بازتاب یافت؛ هزاران مرکز خرید سرپوشیده در دهههای بعدی در آمریکا و جهان ساخته شد و به بخشی از سبک زندگی مدرن بدل گشت. ویکتور گروئن عملاً به «شاه مراکز خرید» شهرت یافته بود و پروژههای دیگری مانند رندهورست سنتر (ایلینوی، ۱۹۶۲) و میدتاون پلازا (روچستر نیویورک، ۱۹۶۲) نیز در کارنامه او ثبت شد. ویکتور گروئن حتی برای احیای مراکز شهرهای قدیمی هم کوشید؛ طرحهایی برای پیادهراهسازی در مراکز شهری مانند خیابانهای فورت وورث (تگزاس) و کالامازو (میشیگان) ارائه داد که به ایجاد اولین پیادهراههای تجاری آمریکا در دهه ۱۹۶۰ انجامید. بدینترتیب، گروئن نه تنها حومهها را متحول کرد، بلکه آغازگر جنبشی برای بازپسگیری خیابانها از خودرو به نفع عابران در دل شهرها نیز بود.
مرکز خرید بهعنوان «قلب اجتماعی» شهر
ویکتور گروئن از همان ابتدا مراکز خرید را چیزی فراتر از محل خرید و فروش میدانست. او در کتاب مشهور خود «قلب شهرهای ما» (Heart of Our Cities, 1964) بحران ناشی از فرار مردم به حومه و افول زندگی شهری را تحلیل کرد و برای درمان آن، احیای قلب تپنده شهر را پیشنهاد داد. از نظر گروئن، شهر یک اختراع بشری است و باید در خدمت انسان باشد؛ بنابراین مراکز شهری (اعم از Downtown یا مراکز جدید حومهای) را میتوان با همکاری بخش خصوصی و دولت دگرگون کرد. او نمونه موفق شهر روچستر، نیویورک را ذکر میکند که چگونه با مشارکت فروشگاهها و شهرداری، مرکز شهر خود را نونوار کرد. گروئن پنج «دشمن کاذب شهر» را برمیشمارد (از جمله خودروسالاری، مگاپروژههای دولتی یکجانبه و غیره) و تاکید میکند که نجات شهرها در گرو بازگرداندن پیادهمحوری و زندگی خیابانی است. وی ارزشهای پیادهروی در شهر را از منظر سلامت، آرامش، تماشای ویترینها و معاشرت یادآور میشود و خواستار رستاخیز فرهنگ پیادهروی است.
این مفاهیم در طراحی مراکز خرید ویکتور گروئن نیز تجلی یافت. او معتقد بود مراکز خرید نوین باید خلأ میدانهای عمومی سنتی را پر کنند و به جایی برای ملاقات، تفریح و گذران اوقات فراغت بدل شوند. همانطور که خودش تصریح کرده بود، این مراکز باید «فرصتی برای مشارکت در زندگی اجتماعی مدرن که پیشتر میدانهای شهر فراهم میکردند» فراهم آورند. در عمل، گروئن با گنجاندن امکانات غیرتجاری (از شعبه شهرداری گرفته تا کتابخانه، سالن نمایش، محل بازی کودکان و نیمکتهای استراحت) تلاش کرد مرکز خرید را به کانون زندگی اجتماع محلی تبدیل کند. برای مثال، نورثلند سنتر به محل برگزاری رویدادهای اجتماعی و فرهنگی بدل شده بود و ساوثدیل با باغچه و آثار هنریاش مردم را به صرف وقت بیشتر در آن ترغیب میکرد. این رویکرد بعدها الهامبخش مفهوم «Mall Culture» شد که در آن مراکز خرید به hangout اصلی جوانان و خانوادهها تبدیل گردید.
با این حال، ویکتور گروئن بهخوبی واقف بود که مرکز خرید خصوصی هرگز نمیتواند کاملاً جای میدان شهر عمومی را بگیرد، مگر آنکه کارکردهای عمومی بیابد. ویکتور گروئن خود از منتقدان تبدیل مراکز خرید به فضاهای صرفاً تجاری و مالکانه بود. گروئن تا پایان عمر بر این نکته تاکید داشت که مدیران مراکز خرید باید اجازه دهند این فضاها به روی فعالیتهای اجتماعی (مانند گردهماییها، نمایشهای خیابانی، نشستهای مدنی) باز باشد تا روح زندگی شهری در آن جاری شود. هرچند مراکز خرید در قوانین مالکیت خصوصی عمل میکنند، اما گروئن آنها را همچون «مراکز شهر خصوصیشده» میدید که به مسئولیتی عمومی نیز تن دادهاند. از این رو، مفهوم «قلب اجتماعی» در آثار گروئن تنها در صورتی معنا مییافت که آن مراکز حقیقتاً پاسخگوی نیازهای اجتماع (و نه فقط مصرف) میبودند.
انحراف رؤیا: مراکز خرید از ایده اولیه تا واقعیت
گرچه ویکتور گروئن ایدهآلیست بود، اما واقعیت توسعه مراکز خرید در نیمه دوم قرن بیستم مطابق میل او پیش نرفت. در دهههای ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰، مراکز خرید سرپوشیده مانند قارچ در اطراف شهرهای آمریکا سبز شدند؛ اما اغلب این پروژهها تنها بر سودآوری تجاری تمرکز داشتند و بسیاری از جنبههای مدنی و اجتماعی موردنظر گروئن را کنار گذاشتند. به بیان دیگر، اقتصاد موتوریزه و تمایل بازار، رؤیای گروئن را به حاشیه راند. توسعهدهندگان دریافتند که میتوان با ساخت یک مرکز خرید بزرگ و پارکینگهای وسیع، مردم را با خودرو از فواصل دور به خرید بکشانند و نیازی به سرمایهگذاری در کاربریهای غیرتجاری نیست. نتیجه آن شد که مراکز خرید بهجای آنکه هسته محلههای زنده باشند، به جزایر مجزای خرید بدل گشتند که با اتوبانها و محلههای تکعملکردی احاطه شدهاند. این مراکز هرچند در کوتاهمدت رونق اقتصادی داشتند، اما در بلندمدت به تضعیف بافت شهری سنتی انجامیدند؛ چرا که فروشگاهها و فعالیتها را از مرکز شهرها ربوده و به حاشیهها کشاندند. گروئن با نگرانی شاهد بود که مخلوق او در حال تغذیه شدن از پدیدهای بود که خود از آن متنفر بود: گسترش بیرویۀ حومه و وابستگی فزاینده به خودرو.
تا دهه ۱۹۷۰، ویکتور گروئن از مسیری که مراکز خرید پیموده بودند عمیقاً سرخورده شد. او میدید که آن «مکانهای اجتماعساز» اکنون به نمادهای مصرفگرایی افراطی و تفکیک اجتماعی تبدیل شدهاند. گروئن در مصاحبهای با تلخی اظهار کرد که مراکز خرید به توسعه خودرومحور دامن زدند و به «مرگ خیابان اصلی شهر» انجامیدند. سرانجام در سال ۱۹۷۸، دو سال پیش از درگذشتش، طی یک سخنرانی در لندن رسماً از فرزند خود تبری جست. او گفت: «اغلب مرا پدر مرکز خرید مینامند. میخواهم همینجا رسماً اعلام کنم از این فرزندی که خلق کردهام سلب پدری میکنم. (I refuse to pay alimony to those bastard developments. They destroyed our cities.). این جمله (که بخش نخست آن معمولاً به «حاضر نیستم برای آن حرامزادهها خرجی بدهم» ترجمه شده) گویای خشم و ناامیدی گروئن از انحرافی بود که ایدهاش دچار آن شد. او مراکز خریدی را که صرفاً به معابد مصرف بدل شده بودند «بچههای ناخلف» میخواند و معتقد بود آنها «شهرهای ما را ویران کردند». گروئن تا پایان عمر عنوان «پدر مرکز خرید» را باری بر دوش خود میدانست و هرگز نخواست میراثش چنین باشد.
پس از این ابراز انزجار علنی، گروئن دیگر در آمریکا طرح مهمی اجرا نکرد. جالب اینکه در همان سالها، نسل جدیدی از معماران و منتقدان نیز زبان به انتقاد از مراکز خرید گشودند. آنان مطرح کردند که مالها موجب تشدید تبعیض طبقاتی و نژادی شدهاند، چرا که مراکز خرید حومهای در واقع برای فرار طبقه متوسط سفیدپوست از شهر و خلق محیطی امن (دور از اقلیتها و فقرای شهری) شکل گرفتند. همچنین، مالکیت خصوصی این مراکز به محدودیت آزادیهای مدنی (مانند تجمع یا اعتراض) در «میدانهای جدید شهر» انجامیده بود. این نقدها همسو با نگرانیهای گروئن بود. خود او نیز قبلاً هشدار داده بود که اگر روند کنونی ادامه یابد، مرکز خرید به کاریکاتوری از آرمان اولیهاش بدل خواهد شد که نهتنها کمکی به اجتماع نمیکند بلکه مصائب شهری جدیدی میآفریند. البته گروئن هیچگاه اصل ایده را اشتباه ندانست، بلکه سوءاستفاده بازار از ایده را عامل اصلی میدانست. او حتی در مصاحبهای اظهار داشت: «مراکز خرید را به این نیت ساختم که جایگزین خیابانهای اصلی شوند و حیات شهری را بازآفرینی کنند، نه اینکه خود باعث مرگ خیابان اصلی گردند.» (نقل به مضمون)
تأثیرات بینالمللی: از طرح جامع تهران تا پیادهراههای وین
شهرت ویکتور گروئن بهعنوان نظریهپرداز شهرسازی مدرن، پای او را به پروژههای بینالمللی نیز باز کرد. یکی از جالبترین فصلهای کارنامه او، مشارکت در تدوین طرح جامع شهر تهران در دهه ۱۳۴۰ خورشیدی (دهه ۱۹۶۰ میلادی) است. در بحبوحه برنامههای نوسازی حکومت پهلوی، دولت ایران از گروئن و همکارانش دعوت کرد تا طرح توسعه و مدرنسازی تهران را تهیه کنند. گروئن به همراه معمار ایرانی عبدالعزیز فرمانفرمائیان، طی سالهای ۱۳۴۲ تا ۱۳۴۷ (۱۹۶۳–۱۹۶۷) اولین طرح جامع تهران را تدوین کردند. این طرح یک برنامه بلندپروازانه برای تبدیل تهران به کلانشهری مدرن با ساختار چندمرکزی بود. در طرح گروئن – فرمانفرمائیان، تهران به یک هسته مرکزی و ۱۰ شهر اقماری تقسیم میشد که هر یک از آن شهرها خود دارای چند مرکز محله و نواحی مسکونی پیرامونشان بودند. این ساختار سلسلهمراتبی (از متروپل اصلی تا شهرها، شهرکها، محلات و همسایهها) الهامگرفته از ایدههای مدرنیستی و تا حدی جنبش شهر باغ ابنزر هاوارد بود. در طرح مذکور، شبکه شطرنجی قدیمی تهران کنار گذاشته شد و به جای آن خیابانها و بزرگراههای شعاعی-حلقوی طراحی گردید که به شکلی نسبتاً ارگانیک شهر را در بر میگرفت. همچنین برای مهار رشد بیرویه، مرزهای توسعه شهری مشخص شد تا شهر از حدود معینی فراتر نرود. گروئن و تیم او هنگام طراحی، شرایط جغرافیایی متنوع تهران (مثلاً شیب شمال تا جنوب) و تفاوتهای طبقاتی مناطق را نیز در نظر گرفتند؛ بهطور مثال تراکم و الگوی ساختمانها در شهرکهای شمالی طرح با جنوبی متفاوت بود تا بازتابی از الگوی سکونتی موجود باشد.
طرح جامع تهران ۱۳۴۷، نمایانگر تلاش برای تزریق اندیشههای شهرسازی آمریکایی و اروپایی در پایتخت ایران بود؛ بزرگراههای عریض، تفکیک کاربریها، ایجاد فضاهای سبز گسترده و مراکز تجاری-اداری جدید در نقاط مختلف شهر از ویژگیهای آن بهشمار میرفت. هرچند این طرح از نظر فنی جامع بود، اما انتقادات زیادی نیز به آن وارد شد. برخی منتقدان معتقد بودند گروئن با نگاهی اقتدارگرایانه، الگوهای بومی و تاریخی تهران را نادیده گرفته و «تیپولوژیهای آمریکایی» را به این بافت تحمیل کرده است. به عنوان نمونه، طراحی بزرگراهها و شهرکهای اقماری در حاشیه شهر، تهران را به شکل شهری اتومبیلمحور و پراکنده درآورد که با فرهنگ محلهمحور ایرانی سازگار نبود. با این همه، طرح گروئن-فرمانفرمائیان تا حدودی به مرحله اجرا رسید؛ بسیاری از بزرگراههای امروز تهران و توسعههای دهه ۱۳۵۰ برخاسته از همان طرح هستند. پس از وقوع انقلاب ۱۳۵۷، به دلیل پیوند طرح جامع با حکومت سابق، آن را کنار گذاشتند، اما پیشبینیهای جمعیتی گروئن دستمایه برنامهریزیهای بعدی قرار گرفت. دولت جدید برخی زمینهای پیشبینیشده در طرح را فروخت و توسعه شهر بیشتر به دست بخش خصوصی سپرده شد. از این رو، طرح جامع ۱۳۴۷ هیچگاه بهطور کامل محقق نشد، ولی تاثیرات آن در شکلگیری شمای کلی تهران معاصر انکارناپذیر است.
به جز تهران، ویکتور گروئن بهعنوان مشاور طرحهای شهری در نقاط دیگری از جهان نیز فعالیت داشت. او اواخر دهه ۱۹۶۰ پس از کنارهگیری از شرکت خود در لسآنجلس، به زادگاهش وین بازگشت. اندیشههای او در زمینه پیادهراهسازی و کاهش تردد خودروها در مرکز تاریخی وین مورد توجه مقامات اتریشی قرار گرفت و از عوامل موثر در ایجاد اولین مناطق پیاده در مرکز وین (اوایل دهه ۱۹۷۰) بود. گروئن در سال ۱۹۷۲ نشان افتخار معماری شهر وین را دریافت کرد. همچنین شرکت او در سال ۱۹۷۳ طرحی برای مرکز شهر فورت وورث تگزاس ارائه داد که هرچند بطور کامل اجرا نشد، ولی مفهوم «شهر بدون خودرو» را مطرح کرد و الهامبخش پروژههای بعدی در آمریکا شد. وی در جزیره روزولت (نیویورک) و شهرهای دیگری نیز مشاوره داد. به طور کلی، نام گروئن در دهههای ۶۰ و ۷۰ میلادی به عنوان کارشناس شهرسازی مدرن در محافل بینالمللی مطرح بود و دولتها برای بهرهگیری از تجربیات او رقابت میکردند.
جایگاه در تاریخ معماری و شهرسازی و میراث مفهومی
ویکتور گروئن را میتوان شخصیتی چندوجهی در تاریخ معماری و شهرسازی قرن بیستم دانست. او در تقاطع معماری، تجارت و برنامهریزی شهری ایستاده بود و بهواسطه ابتکار خلاقانهاش در ابداع مراکز خرید سرپوشیده، تغییری شگرف در منظر شهری مدرن پدید آورد. لقب «پدر مرکز خرید» اگرچه تا پایان عمر آزارش میداد، اما نشان از تاثیری دارد که ایده او بر سبک زندگی شهری در سراسر جهان گذاشت. امروز در چهار گوشه دنیا از آمریکای شمالی و اروپا گرفته تا آسیا و خاورمیانه، مراکز خرید به جزء جداییناپذیر شهرهای بزرگ بدل شدهاند؛ فضایی که گروئن برای آن رسالتی اجتماعی متصور بود، گرچه در واقعیت بسیاری اوقات به کارکرد صرفاً تجاری تنزل یافت. میراث معماری گروئن را میتوان در صدها مال، پاساژ و مجتمع چندمنظوره مشاهده کرد که مستقیم یا غیرمستقیم از مدل نورثلند و ساوثدیل الگوبرداری کردهاند.
از منظر تاریخ شهرسازی، ویکتور گروئن به عنوان یکی از نخستین کسانی شناخته میشود که به انتقاد از شهرسازی اتومبیلمحور پرداخت و بر حقوق عابران پیاده تاکید ورزید. او سالها پیش از آنکه مباحث زیستمحیطی و توسعه پایدار رایج شود، درباره پیامدهای منفی پراکندگی شهری (urban sprawl) هشدار داده بود. اندیشههای گروئن در مورد ایجاد جوامع خودکفا در حومه و تاکید بر پیادهراهسازی، الهامبخش جنبشهای بعدی همچون نیو اربنیسم (شهرسازی نوین) شد. یکی از اصول دهگانه شهرسازی نوین – ایجاد محلات قابل پیادهروی و کاهش وابستگی به خودرو – بهروشنی بازتابی از ایدههای گروئن است. هرچند برخی منتقدان (مانند روث دوراک) معتقدند نیو اربنیسم در عمل به خلق «دهکدههای ساختگی» انجامیده است، اما نمیتوان منکر شد که گفتمان ایجاد «مراکز اجتماعمحور» در توسعههای جدید، ریشه در آرمانهای گروئن دارد.
ویکتور گروئن خود را معمار نمیدانست، بلکه «برنامهریز محیط زندگی» مینامید. در سالهای پایانی، او «بنیاد گروئن برای برنامهریزی محیط زیست» را تأسیس کرد تا مطالعات میانرشتهای برای بهبود کیفیت فضاهای شهری را پیش ببرد. کتابها و مقالات او همچون «چگونه با معمار خود زندگی کنیم» (1949)، «قلب شهرهای ما» (1964) و «مراکز برای محیط شهری» (1973)، سرشار از ایدههای نویی بود که بسیاری از آنها امروز بدیهی به نظر میرسند. به عنوان مثال، او دهها سال پیش از مطرح شدن مباحث «شهر هوشمند» یا «توسعه پایدار»، بر مشارکت شهروندان در شکلدهی محیطشان، توجه به مقیاس انسانی در طراحی، تلفیق کاربریها و ضرورت برنامهریزی بلندمدت تاکید داشت.
میراث ویکتور گروئن البته آمیخته با تناقض است. از یک سو، وی تخم ایدههایی را کاشت که بعدها ثمر دادند و امروزه در اصول طراحی شهری پذیرفته شدهاند (مثل ایجاد فضاهای عمومی سرزنده، مراکز چندعملکردی، محورهای عابرپیاده). از سوی دیگر، ابداع او (مرکز خرید حومهای) خود به پدیدهای انجامید که متهم به تخریب بافتهای شهری سنتی و تشدید مصرفزدگی شد. شاید بزرگترین درس از زندگی حرفهای گروئن همین باشد: نیت خوب در طراحی شهری تضمینکننده نتیجه خوب نیست. شرایط اقتصادی، نیروهای بازار و سیاستهای کلان میتوانند ایدههای آرمانی را منحرف کنند. با این حال، گروئن هرگز از آرمان شهر انسانی دست نکشید. او با وجود سرخوردگی از مراکز خرید، تا پایان عمر در پروژههای بهبود محیط شهری فعال ماند و حتی در وین شاهد به ثمر نشستن تلاشهایش در پیادهراهسازی بود.
امروز، در آغاز دهه ۲۰۲۰، شاهد دگردیسی دیگری در میراث گروئن هستیم. بسیاری از مراکز خرید سنتی در آمریکا رو به افول گذاشتهاند و برخی درهایشان بسته شده است. خرید آنلاین و تغییر الگوی زندگی، مالهای قدیمی را به چالش کشیده و اصطلاح «مردهمالها» (Dead Malls) را وارد واژگان کرده است. اما در عین حال، گرایشی نو پدیدار شده که دوباره با ایدههای گروئن همسوست: تبدیل مراکز خرید به مراکز شهر واقعی. در نقاطی از آمریکا، مراکز خرید کهنه را تخریب میکنند و به جای آن خیابانهای چندمنظوره با مغازه، پارک، مسکن و اداره میسازند – چیزی شبیه آنچه گروئن ۷۰ سال پیش در سر داشت. حتی در خود تهران، در دهههای اخیر مراکز خرید مدرنی ساخته شدهاند که میکوشند فضای گردهمایی (نظیر پردیسهای سینمایی، فودکورتهای اجتماعی و فضاهای رویداد) فراهم کنند و صرفاً محل خرید نباشند. این تحولات نشان میدهد میراث مفهومی گروئن زنده است، هرچند به قیمت آزمونوخطاهای تاریخی. معماران و شهرسازان معاصر با نگاهی نقادانه به گذشته، در تلاشاند تا مرکز خرید و بهطور کلی فضاهای تجاری-تفریحی را به آن ایده اصیل گروئن یعنی «قلب تپنده اجتماع» نزدیکتر کنند.
ویکتور گروئن در تاریخ معماری و شهرسازی چهرهای یگانه است. او مهاجری بود که با ذهن خلاق خود توانست یک typology کاملاً جدید در معماری بیافریند و شیوه زندگی حومهای پس از جنگ را شکل دهد. گروئن نشان داد که چگونه طراحی معماری میتواند ابعاد اجتماعی پیدا کند و فراتر از زیباییشناسی یا عملکرد صرف، در خدمت اجتماع قرار گیرد. هرچند او نتوانست همه آرمانهای خود را محقق کند، اما گفتگو درباره شهر انسانیتر و فضای عمومی پربارتر را در میانه قرن بیستم آغاز کرد. شاید هیچ جملهای بهتر از سخن خود او نتواند مأموریت حرفهایاش را خلاصه کند: «شهر آفریده انسان است و باید در خدمت انسان باشد؛ بنابراین ما باید شهر را دگرگون کنیم تا چنین کند.» گروئن تمام تلاشش را برای تحقق این باور بهکار بست. میراث او – چه مراکز خرید پرزرقوبرق حومهای و چه پیادهراههای آرام شهری – آینهای از امیدها و هشدارهای اوست. معماران نسلهای بعد با درسآموزی از کامیابیها و ناکامیهای ویکتور گروئن، مسیر او را به سوی شهرهایی انسانیتر و پایدارتر دنبال میکنند.