حافظه جمعی، معماری حافظه
حافظه جمعی مفهومی است که برای نخستینبار موریس هالبواکس آن را به عنوان «واقعیت اجتماعی» معرفی کرد. به گفته او، افراد تنها در چارچوب گروههای اجتماعی به یاد میآورند؛ به عبارت دیگر حافظه تاریخی فردی همیشه در بافتارِ اجتماعی شکل میگیرد و بازخوانی میشود. در این دیدگاه، خاطرات و وقایع گذشته، ورای تجربههای منفرد، به عنوان مولفههایی از هویت گروهی و فرهنگی عمل میکنند. ژان آسمان، جامعهشناس فرهنگی آلمانی، با تبیین «حافظه فرهنگی» بر اهمیت بایگانیها و نمادهای جمعی تأکید میکند. او دو عرصهٔ نظریهپردازی در حافظه را مطرح میکند: حافظه بلندمدت جامعه (فرهنگی) و حافظه کوتاهمدت (ارتباطی). آسمان معتقد است حافظه نه تنها ابزار ثبت اطلاعات است، بلکه نیرویی است که میتواند هویت فرهنگی را شکل دهد و جوامع را در برابر تغییرات تاریخی واکنشپذیر کند. به این ترتیب، معماری حافظه بر پایهٔ این مبانی نظری شکل گرفته و معماری معاصر کوشیده است گذشتۀ جمعی را در فرمهای فضایی بازنمایی کند.
یادبود قتلعام سربرنیتسا – بوتوچاری، بوسنی و هرزگوین
یادبود نسلکشی سربرنیتسا ، که رسماً با نام یادبود و گورستان سربرنیتسا-پوتوچاری برای قربانیان نسلکشی ۱۹۹۵ شناخته میشود ، مجموعهای از یادبودها و گورستانها در سربرنیتسا است که برای بزرگداشت قربانیان قتل عام سربرنیتسا در سال ۱۹۹۵ ساخته شده است . قربانیان – حداقل ۸۳۷۲ نفر از آنها – عمدتاً مرد، عمدتاً بوسنیاییهای مسلمان و برخی کرواتهای کاتولیک بودند.
تا ماه مه 2017 ، 6938 قربانی نسلکشی از طریق تجزیه و تحلیل DNA (که توسط کمیسیون بینالمللی مفقودین انجام شده است ) بقایای انسانی کشف شده از گورهای دسته جمعی شناسایی شدهاند و تا ژوئیه 2021 ، 6671 قربانی مسلمان بوسنیایی در گورستان یادبود دفن شدهاند، در حالی که 236 نفر دیگر در جای دیگری دفن شدهاند.
ظهور معماری حافظه در گفتمان معماری
از اواخر دهۀ ۱۹۸۰ و به ویژه دهۀ ۱۹۹۰ میلادی توجه به حافظه تاریخی و فراموشنشدن فجایع معاصر افزایش یافت. عواملی مانند فروپاشی دیوار برلین، جنگهای قومی و هولوکاست، ضرورت بازنمایی و آموزش تاریخ را برجسته کردند. در معماری، این دوره شاهد ظهور معماری یادمانی بهمعنای جدیدی بود که در آن فضا و فرم بناها نقش «متنهای زنده» حافظه را ایفا میکردند. پییر نورا (Pierre Nora) در نظریه «مکانهای خاطره» (Lieux de Mémoire) بر جایگاه بناها و نمادها در ثبت حافظه جمعی تأکید کرد. به موازات آن، معماران شروع به خلق فضاهایی کردند که نهفقط یادبود مقتضیات تاریخی باشند، بلکه حضور فعال بازدیدکننده را در بازاندیشی گذشته دخیل کنند. بسیاری از طرحهای مطرح این دوران – همچون موزهٔ یهود برلین یا بنای یادبود هولوکاست در همین شهر – تلاش کردند با فرمهای تجربی و انتزاعی به یادآوری جمعی و سوگ انسانی بپردازند.
موزه صلح اوکیناوا (Okinawa Prefectural Peace Memorial Museum) – ژاپن
موزه یادبود صلح، پارک دعای صلح و سنگ بنای صلح در سال 1975 در تپه مابونی، در کنار “صخرههای خودکشی” که نبرد اوکیناوا در آن پایان یافت، تأسیس شدند. سنگ بنای صلح، خیابانی نیمدایرهای از سنگهایی است که نام تمام کشتهشدگان نبرد اوکیناوا بر روی آنها حک شده و بر اساس ملیت (یا قومیت برای چینیها، تایوانیها، کرهایها و اوکیناواییها) مرتب شدهاند. مسیر یادبود شامل 32 بنای یادبود و همچنین مکانی است که سپهبد اوشیما در آنجا خودکشی کرد. تعدادی بنای یادبود جداگانه از جمله تالار صلح اوکیناوا، برج بزرگی که در سال 1978 ساخته شد، و بناهای یادبود جداگانه برای هر استان ژاپن وجود دارد.
ویژگیهای طراحی معماری حافظه
معماری حافظه با ویژگیهایی از قبیل فرمهای خام و انتزاعی، فضاهای سکوت یا خلوت، هندسههای گسسته و روایتگری فضایی تعریف میشود. در این معماری، استفاده از مصالح صلب و سطوح بتنی یا فلزی بدون تزئین، سمبلی از درد و شکنجۀ تاریخی را منتقل میکند. برای مثال، بنای یادبود «یهودیان کشتهشدۀ اروپا» در برلین (اثر پیتر آیزنمن) متشکل از ۲۷۱۱ ستون بتنی ساده است که در یک الگوی منظم روی زمین ناصاف چیده شدهاند. این تعداد و مقیاس انبوه ستونها «حضور صرف» (absence of symbolism) را به ارمغان میآورد و با تغییر ارتفاع ستونها، همزمان حس سردرگمی و محصورشدن را به بازدیدکننده منتقل میکند. درک نمادین این بنا عمداً دشوار است؛ آیزنمن بر اهمیت خودبینی و تجربه فردی بازدیدکنندگان تأکید دارد و میگوید هنر معماری این بنای انتزاعی در «بازنمایی مستقیم هولناکی هولوکاست» فراتر از شکلهای مرسوم است. از سوی دیگر، معمارانی مانند دانیل لیبسکیند در موزهٔ یهود برلین، فرمهای زاویهدار و شکستگیهای معماری را به کار میبرند تا حس گسستگی تاریخی و فقدان را تجسم بخشند. فضای داخلی این موزه پر از راهروهای پیچدرپیچ، پنجرههای کوچک و نور کم است؛ به طوری که همزمان مخاطب را هدایت میکند و آزادی تفسیر را فراهم میآورد. لحن کلی این بناها عمدتاً کمسخن و در سکوت است؛ حتی در محلهای زیرزمینی مانند مرکز اطلاعات یادبود هولوکاست در برلین، تمام تابلوسازیها و ساختارها ساده و بینماد باقی میماند تا «سکوت قربانیان» بازتاب یابد. این ویژگیهای فضایی و هندسی ـ که گاه با فضاهای خلوت و صداهای طبیعی همراه میشوند ـ شرایطی برای روایت فضاگون و همدلی روانشناختی مخاطب فراهم میآورد.
موزه یهود برلین (اثر دانیل لیبسکیند) نمونهای از «معماری حافظه» با فرمهای زاویهدار و فضاهای پیچدرپیچ است. ساختار منقطع و نوردهی محدود بنا، مخاطب را درگیر روایتهای متعدد میکند و به او امکان تجربهای شخصی از حافظه را میدهد.
از نمونههای شاخص بینالمللی معماری حافظه
موزه یهود برلین: یکی از نخستین پروژههای معماری یادمانی معماری حافظه در اروپا است. طراحی لیبسکیند با تلفیق فرمهای مدرن و باروک و ایجاد «برج هولوکاست» و «باغ تبعید» در مسیرهای متقاطع، فضای ساختمان را به شکل متن اجرایی تبدیل میکند. بازدیدکنندگان تحتتأثیر ضابطههای معماری بنا قرار میگیرند؛ فضا طوری طراحی شده که هم به سمت حرکت و هم مکث دعوت میکند و «طیفی از واکنشهای فکری و فیزیکی» را در مخاطبان برمیانگیزد. این موزه بیشتر بر فرهنگ و تاریخ اجتماعی یهودیان تأکید دارد و ضمن آموزش وقایع، خود بنا نیز پیامی درباره «تداوم و مقاومت در برابر شکستهای تاریخی» ارائه میدهد.
یادبود یهودیان کشتهشدۀ اروپا (هولوکاست مِموریال): این مجموعه در مرکز شهر برلین شامل یک میدان پُر از ستونهای بتنی ساده و بدون نوشته است. هر ستون (یا استل) ابعادی تقریباً یکسان دارد اما ارتفاع آنها از گوشۀ میدان تا وسط تدریجاً بیشتر میشود. بازدیدکنندگان میتوانند بدون مسیر مشخص وارد مجموعه شوند؛ در پیرامون، ستونهای کوتاه و فضای بازاند اما هر چه وارد مرکز میشوند، ستونها بلند میشوند و چشمانداز اطراف قطع میگردد. این هندسهٔ تغییرپذیر فضای پاساژی ایجاد میکند که حس «خلوت، بیهودگی و سردرگمی» را در فرد برمیانگیزد. طراحی کاملاً انتزاعی این یادبود عمداً از نمایش مستقیم نمادها خودداری کرده است؛ به گفته سازنده، به جای نمادسازی از «هولناکی هولوکاست» با ابعاد و جابجایی فضایی بیان شده تا احساس ناخوشایندیآفرین باشد. این مِموریال همچنین مرکز اطلاعاتی زیرزمینی دارد که با فرم مشبک سقفیش ارتباطی ضمنی با میدان استیلۀ روی آن برقرار میکند. هدف اصلی از این پروژه یادآوری شش میلیون یهودی قربانی هولوکاست و آموزش نسلهای آینده است.
یادبود یهودیان اروپا در برلین، شامل ۲۷۱۱ ستون بتنی است که در سطح ناهموار زمین چیده شدهاند. نبود هرگونه نشانه و نوشته، سکوت و فقدان را القا میکند؛ همانطور که دربارهٔ آن گفته شده، «نبود نوشتار سکوت قربانیان را بیان میکند».
یادبود ۱۱ سپتامبر (نیویورک): در محل برجهای دو قلوی پلاس آمریکا، دو حوضچهٔ مستطیلی عمیق با آبشارهای گرانشی تعبیه شده است. طرح مایکل آراد بر «دو خلا» (void) تاکید دارد که گویی سطح آب را پاره میکنند و هرگز پر نمیشوند. کنارههای این حوضها را نردههای برنزی احاطه کردهاند که نام قربانیان حملههای ۲۰۰۱ و ۱۹۹۳ را حک کردهاند. پس از گشایش بنا در سال ۲۰۱۱، گفته شد که آب جاری در لبهٔ حوضها نمادی است از ترکیب داغ شدهٔ خاطرات فردی و جمعی؛ با این قرار که «هر چشمه آب جداگانه فرو میریزد و در نهایت همه در میعاد تاروپودی به هم میپیوندند؛ نمادی از از دست دادن فردی و جمعی». این فضا به قصد ایجاد سکوت و تأمل طراحی شده است: در آن صداهای شهر اغلب در سایهٔ جریان مداوم آب قرار میگیرند و بازدیدکنندگان در مواجههٔ مستقیم با نام عزیزانشان تنها سکوت میشنوند. این بنای یادمان، با احیا کردن «درک جداییناپذیری زندگان و مردگان»، بهعنوان نمادی از سوگواری جمعی و همبستگی یاد شده است.
بنای صلح هیروشیما (گنباكو دُوم): این اثر (اصل ساختمان تالار پیشرفت صنعتی هیروشیما) پس از سقوط بمب اتمی ۱۹۴۵ به حال خود رها شد و حال به عنوان «گنباكو دُوم» شناخته میشود. از آنجا که اسکلت فلزی و نمای رومیشکلش پابرجا مانده، به عنوان «نشانهٔ جهانی» از فجایع جنگ و نمادی از صلح ثبت میراث بشری شده است. طراحی بنا بهصورت بازسازی محدود، عمدتاً در حفظ «قُداماندگی» خودمختار آن است؛ این خرابه بازسازینشده خودبهخود زبان گویای فاجعه و زیان است. به گونهای که گفته شده، این برجستهسازی و حفظ ویرانه، «یادآور وحشت بمب اتم» است و به بازدیدکنندگان امکان میدهد خود را در برابر یاد شهادتگونه قرار دهند.
نمونهٔ دیگری از معماری حافظه، «گنباكو دُوم» در هیروشیماست که بازماندهٔ بمب اتمی ۱۹۴۵ است. این اسکلت نیمویرانشده با گنبد سبزرنگ نمادی از ویرانی و صلح جهانی است.
نمونههای ایرانی
در ایران نیز معماری حافظه به شکلهای متفاوتی دیده شده است. موزه صلح تهران در پارک شهر، هرچند موزهای تجربی است، تلاش میکند با نمایش اسناد و روایتهای شفاهی از جنگ تحمیلی، خاطرههای جنگ شیمیایی را زنده نگه دارد. گلزار شهدای بهشت زهرا، با دهها هزار قطعه مزار بسیجی و شهید، نمونهای کلاسیک از معماری یادمان جمعی در قالب آرامستان است؛ ورودیها و سنگ نوشتهها حزن و حماسه را همزمان منتقل میکنند. یادمان خرمشهر (موزهٔ جنگ خرمشهر) که در سالهای اخیر مرمت و موزهوار شده، با فرمهای ساده و نمادین (همچون ستونهای نشسته یا سردر شکسته) سادگی معماری را با فضای غمناک جنگ تلفیق میکند. در مجموع، این پروژهها بیشتر کارکرد سمبلیک و یادمانی دارند تا تجربهٔ فضایی پیچیده. مشکل اصلی آنها در فهم عامه، کمبود نقد معماری و برجستهنشدن بحث نظری است.
چالشهای معاصر معماری حافظه
معماری حافظه معاصر با چالشهایی نیز روبروست. انتزاعگرایی بیش از حد و ابهام مفهومی در برخی یادمانها با معماری حافظه ممکن است مخاطب عادی را دچار سردرگمی کند؛ برای مثال، بنای استلاهای هولوکاست گرچه ذهنیت هنری را به کار میگیرد، اما برخی منتقدان معتقدند طراحی کاملاً انتزاعی و فقدان تابلوهای راهنما، باعث درک سطحی و گیجی بازدیدکنندگان شده است. از سوی دیگر، «سیاسیشدن حافظه» نیز امری قابل توجه است. هر پروژهٔ یادمانی صرفاً بر وجهی از تاریخ تأکید نمیکند؛ گاه کشورها با اولویتبخشی به گروه خاصی از قربانیان یا با بهرهبرداری ایدئولوژیک از این فضاها، به حافظه رنگ سیاست میزنند. نمونهٔ آن سخنان منتقدانی است که دربارهٔ یادبود برلین گفتهاند این بنا در اصل برای قومیت خاصی ساخته نشده و بیشتر مصرف داخلی دارد؛ «ما آن را نخواستیم، به آن نیاز نداریم». به تعبیر یکی از صاحبنظران، «تخلیص گذشته همواره در تعارض میان ثبتهای تاریخی و اهداف سیاسی زمان حال رخ میدهد».
همچنین حفظ تعادل میان نمادگرایی و روایت تاریخی، دشوار است. بعضی آثار بسیار مفهومیاند (مانند معماری صامت یا ضدِبنای مدرن) و درکشان برای عموم پیچیده است. رسانه و آموزش رسمی باید این فاصله را پر کنند، در غیر اینصورت خطر میرود که فقط زیبایی بصر مخاطب را جذب کنند و پیام عمیقتری منتقل نکنند.
یادبود هولوکاست بوستون – ایالات متحده
این بنای یادبود که توسط استفان راس، یکی از بازماندگان هولوکاست، تأسیس و در سال ۱۹۹۵ ساخته شد، شامل شش برج شیشهای است. بر روی دیوارهای بیرونی هر برج، مجموعهای از اعداد حک شده است که نمایانگر شش میلیون یهودی کشته شده در هولوکاست است . بر روی دیوارهای داخلی نقل قولهایی از بازماندگان هر اردوگاه حک شده است. هر برج نماد یک اردوگاه مرگ بزرگ متفاوت ( مایدانک ، چلمنو ، سوبیبور ، تربلینکا ، بلزک و آشویتس-بیرکناو ) و همچنین شمعهای منورا ، شش میلیون یهودی که در هولوکاست به قتل رسیدند (یک میلیون در هر برج) و شش سالی که این کشتار جمعی رخ داد، 1939-1945، است.
معماری حافظه در جهان معاصر جایگاهی ویژه یافته است. این معماری واسطهای برای بازشناسی تاریخ و ابزار مهمی در آموزش نسلهای آینده محسوب میشود. بناهای یادمانی و موزههای حافظه، به جوامع امکان «سوگواری جمعی» و بازسازی هویت پس از بحران را میدهند. از یک سو، یادگیری از گذشته در این فضاها تسهیل میشود و از سوی دیگر، به جامعه امکان میدهد مسئولیت جمعی خود را در قبال فجایع شناسایی کند. با همهی کاستیهای احتمالی، این معماری بخشی از زبان نمادین عصر ماست؛ زبان خاطراتی که میتواند پلی میان گذشته تلخ و آینده امیدبخش باشد.